(من چی میگم اون چی میگه)
چند روز پیش که توپارک درحال قدم زدن بودم ؛به یکی از دوستانم برخورد کردم؛اون آدم شوخ وبزل گوئیبود وبعضی موقعها هم یا حرفها را اشتباه برداشت میکرد ویا اگر متوجه حرف آدم میشد،با آن مخالفت می کرد گفتگوی ما به این شکل بود.
من میگم:حالت چطوره،کاروبارت خوبه؟.
اون میگه:حالو کاروکه نگو دلم چه خونِ.
من میگم:منظورتچیه؟!.حالت یا کارت؟.
اون میگه:حال کهنگومریضم،کار که نگو، بیکارم .
من میگم: سرتسلامت،خدا بزرگِ.
اون میگه:معلوم خدابزرگِ،این مائیم که کوچیکیم.
من میگم:حالا بیابریم به خونه.
اون میگه:نه باباهمینجا خوبه.
من میگم:وقتناهارِ.
اون میگه: حالا وقتبسیارِ.
من میگم:چقدربلائی.
اون میگه: چهدلربائی.
من میگم:دلت باشهشاد.
اون میگه:خدا بههمرات.
من میگم:شدی ازم خسته؟.
اون میگه:نشو دلگیرازبنده.
من میگم:نه بابا راحتباش.
اون میگه: الآن عیالمیشه دلواپس.
من میگم:حق باتو هستبس.پس برو خدا نگهدار.
اون میگه:پس تاروزدیگر، خدا نگهدار.
درباره این سایت