محل تبلیغات شما

(خاطرات هما وسیما)

این قسمت

(صف نانوائی،نذری آش،حلوا)

یکروزمنو سیما رفتهبودیم نانوائی آنهم نانوائی بربری که اونهم دوتا کوچه بالاتراز کوچۀ مابود؛درصورتی که نزدیکترین نانوائی به ما نانوائی لواشی بود که اونهم سر کوچه امونبود ؛ولی نمی دونم چه حکمتی ویا چه هوسی بود ،که مادران هردوی ما همزمان وباهمازما خواسته بودند که نان بربری بخریم ؛ماهم قبول کردیم وباتفاق هم به نانوائیبربری رفتیم .البته آنموقعها صف نانوائی هم شلوغ بودوهم اینکه نه ومردانه سوابود؛بطوری که اگر صف کم بود یکی زن میرفتو یکی مرد واگر صف زنها شلوغترمی شد 2 تازن میرفت ویکی مرد واگر صف مردها زیاد بود ،برعکس می شد 2 تامردو یکی زن ،خلاصه کهآنروز چه صف زنها وچه صف مردها خیلی زیاد بود ومعطلی ماهم زیاد شد واینبار بجایاینکه 2 تا یکی بشود ،4 تا مرد میرفت و4 تا زن میرفت.

خلاصه حساب کنید تواین موقعیتها حالا چه زن وچه مرد وقتی میدیدند که باید بیشتر وقتشان تو این صفهاتلف بشود باصطلاح خودشان دست به ترفند میزدندو بجای یک یا دوعدد نان 4 یا 8 ویا 10عدد نان می گرفتند وهم خودشان بیشترمعطل می شدندو هم بقیۀ مردم را اسیر می کردندوهمه هم همین کارو می کردند؛بالاخره ما بچه ها هم ترفند خودمان را داشتیموبا شیرینزبانیهایمان از زنها جلو می زدیموباهر زحمتی بود خودمان را به ردیف سوم یا چهارممیرساندیم واگر هم می خواستیم یک نان بگیریم وقتی معطلی صف را می دیدیم؛نظرمان عوضمی شدو بجاش 2 یا 3 تا میگرفتیم البته بیشتراز این برای ما مقدور نبود چون مادرمانبه اندازۀ خریدمان به ما پول میدادند وبقیۀ پول برای خرید هله هولۀ ما صرف می شد؛ولی منو سیما درآخر مجبور بودیم پول هله هوله رو صرف نان خریدن بکنیم .تازهاونجوری پیش مادرهامان هم عزیزتر می شدیم.

خلاصه بعد از کلی وقتتلف کردند همانطور که منتظر نوبت خود شده بودیم از پشت سرمان صدای گفتگوی دوخانومبه گوشمان رسید که داشتند به یکدیگر می گفتند:خواهرشنیدی تو کوچۀ بیدی دارند آشنذری میدند تازه تو همون کوچه البته دوتا خونه آنطرفتر هم دارند حلوای نذری به همهمیدند ؛حیف که تا نوبتمان بشود حتماً نذری ها تمام میشه و((سرما بی کلاه میماند)).اون یکی درجوابش گفت:ای با تو ،تو چه فکری هستی؟. ماتو چهفکری!.قسمت دیگهِ کاریش هم نمی شه کرد،((قسمت یکنفردیگرویه نفردیگه نمی تونهبخوره))نوش جون کسی که قسمتش میشه.

بعداز شنیدن حرفآندومنو سیما که نانمان را گرفته بودیم وقتی اینو شنیدیم باهم تصمیم گرفتیم که بهمحل مورد نظر برویمو شاید قسمتمون اون نذریها بشود؛اینجوری((با یک تیر دونشان زدهایم))هم نونمونو گرفتیم وهم نذری هامونوگرفتیم.

خلاصه بعد از نانوائیبطرف محل نذری رفتیم ومن به سیما گفتم :توبرو2 تا آش بگیرو بهشون بگو ما دوتاخانواده هستیم که دریک خانه زندگی میکنیم ؛منهم میرم 2 تا حلوا میگیرمو باهم میریمخونه باشه.اونهم قبول کردو رفتیمو بدون هیچ درد سری البته بازم تو صف زیادیایستادیم تا نوبتمان برسد ؛البته آنموقع که اردر خانه زدیم بیرون هوا روشن بودوحالا پس از کلی معطلی تو صفهای جورواجور دیگه هوا تاریک یعنی شب شده بود.وقتی بهسر کوچه مان رسیدیم آنهم با دست پروخوشحالو خندون بودیم هردو دیدیم که مادرهایمانسر کوچه منتظر ما ایستاده بودندو گرم حرف زدن بودند انگار خیلی نگران ما بودند چونقیافه هایشان به این می خورد که آشفته ودلنگران هستند.  منو سیما باترسو وحشت بسیار به یکدیگر نگاهیانداختیم ومثل آدمهای پشیمان سرمونوکج کردیمو قیافۀ حق به جانب بخود گرفتیم .البتهحق با ما بود صف نانوائی شلوغ بود .ولی صف نذری دیگه واسه چیمون بود؛ولی زود منوسیما جبهه گرفتیم که پول هله هوله رو دادیم نون اضافه گرفتیم .پس باید برای جبرانشمی رفتیم نذری می گرفتیم .منو سیما تا به سر کوچه برسیم خودمونوآماده کرده بودیمهمه چی رو راستوحسینی راستشو به آنها بگیم.با این حال مادرهایمان دلشان شور زدهبودو هردو آمده بودند دنبال ما توصف نانوائی و وقتی مارو آنجا ندیدند بیشتر دلنگران شدند ودوباره برگشتند بطرف خانه و.

خلاصه که آنشب ما ازکتک خوردن قسردررفتیم وآش وحلوا همراه با نان بربری به ما حسابی چسبید ،ولی نانهاکمی سرد شده بود ولی باز تازه که بود همین برامون بس بود.ولی بشنوید از اینکه دیگرمادر هامون این وظیفۀ خطیر نان گرفتن را از ما سلب کردندو چقدر خوش بحال ما شدوازآن به بعد یا خودشان ویا پدرامون میرفتند نان بگیرند وماهم از این بابت راحتشده بودیمو بیشتر وقت داشتیم که هم به تکالیفمان وهم به بازی یمان بپردازیم.ولیدیگه نذری در کار نبود ؛البته تو محلۀ ما سالی دوباردوتا از همسایه ها نذری میدهند که آنهم بد نیست بهتراز هیچیِ ؛خدا کنه از این بع بعد نذریها بیشتر بشوداونهم تو محلۀ ما وهمچنین خودما هم باشه بد نیست بقول معروف((کاچی به از هیچی هست)).

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

صف ,هم ,نانوائی ,تو ,نذری ,نان ,منو سیما ,سر کوچه ,به ما ,بود ولی ,2 تا

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کشاورزی زرند اشعار صفیه پاپی MAE81DEH ایرپلین هاب هیوا شبکه omraninfo همکاری در فروش فایل-fileyar.ir آت‍ـــِنـــÃthenaــا درمان اعتیاد وب لژیون آقای فریدون جنابی اموزش شطرنج