محل تبلیغات شما

(ماجرای آقا ماشاالله)

(این قسمت آدم بی طرف)

هرروزصبح زود باسرویس به سرکارم می رفتم ولی آنروزتعطیل گفتم برم یه سری به دوستم( که 2 روزپیشآنهم به علت عمل آپاندیس دربیمارستان بستری بود )بزنم.بنابراین آنروزرا خواستمبه او اختصاص بدم ویه حالی ازش بپرسم.

خلاصه یه اتوبوس معمولیسوارشدم؛تو اتوبوس که بودم برای اینکه حوصله ام سر نرود هندزفری گوشیمو تو گوشمگذاشتموبه آهنگ آروم مورد علاقه ام گوش می دادم.چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدمپیر مرد کنار دستیم یه سقلمه ای به پهلویم زد و اشاره ای بهم کرد که گوشیوازگوشمدربیارم.منهم همین کارو کردم که یهو متوجۀ سرو صدائی از عقب اتوبوس شنیدموپیرمرد بهم گفت:پسرجون اگه من جای تو بودم می رفتمو اونارو ازهم سواشون میکردم.البتهاونموقعها که جوونتربودم کمی شرو شوربودم واگرهم جائی دعوائی می شد .عوض اینکهسواشون کنم،بدتر اوناروآتیشیشون می کردم وکاربه جاهای باریکتر(کلانتری)میکشیدو.حالا بگذریم ازاین موضوع اینجور که بوش می یاد تواهل دعوا نیستی بنظرمجوون خوبی می یای!!.حتماًمی تونی بین اونا میونجی گری کنی و به دعواشون خاتمهبدی.اینطورنیست؟!.

منهم کهدیدم داره ازمتعریف میشه.کلی خوشحال شدمو رفتم که اونارو آشتیشون بدم.ولی به جز من چند نفردیگه هم اومده بودند که همینکارو بکنند.ولی دعوا بالا گرفته بودو خود اوناهم بهاین دعوا دامن زدندواوضاع خرابترشد؛تواین بین منو چند نفر دیگه حسابی کتک نوش جانکرده بودیمو.بالاخره راننده که کُفری شده بود همۀ مارو از اتوبوسش پیادهکرد.منو چندنفر دیگه گفتیم:آخه این دعوا به ما ربطی نداشت ما خواستیم اوناروسواشون کنیم.ولی بیفایده بود وراننده پاشو گذاشت روگازو رفت.همۀ ما بخاطرانسان دوستی خواستیم به آن دونفرکمک کنیم که( اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم)خوبی همبه بعضی ها نیومده ها.تازه اون دونفرعین خیالشون هم نبودوباز باهم دعوا میکردند.ما هم بی خیال اوناشدیموهرکدام به سوئی رفتیم وبه تنهائی برای خود ماشینی دستوپا کردیمتا به مقصد خود برسیم.ازاولش هم نباید توکاراونا دخالت می کردیم؛منهمبه تنهائی جلوی یه تاکسی رو گرفتم که درآن یه خانوم که جلوپیش راننده نشسته بودویه آقا هم پشت نشسته بود ومنهم سوارشدم ؛دربین راه مردچاقی هم به ما اضافه شدوبغل دست من نشست وما سه نفر حسابی جامون تنگ شده بود وبا فشار رفته بودیم تو شکمهمدیگه وجای جوم خوردن هم نداشتیم.چند دقیقه ای گذشت وآقای آنطرفی من که مثلخودم آدم لاغر اندامی بود منوکمی هل داد به طرف همان آقای چاق وگفت:میشه کمی بریاو نطرف تر؟!.دارم له میشم.آی .آخه این دستۀ دستگیرۀ در داره میرهتوپهلو.پهلوم سوراخ شد.

منهم گفتم:منم دارمبین شماها له میشم ولی جیکم درنمی یاد.بعد رو به مردچاق کردمو گفتم: ببخشید جنابمیشه کمی جابجا بشید ما هر دومون داریم له میشیم.طرف با ناراحتی تمام گفت:اگه جابود که از تون دریغ نمی کردم.میخواین ازهردوطرف درماشینوباز بذاریم که همگیراحتر باشیم؟!.

مردلاغرگفت:ای بابا.دیگهداری چرت میگی میخوای پرت شیم بیرونو ناکاربشیم؟!.

مردچاق گفت:چی گفتیمرتیکِ.حرف دهنتو بفهم .می دونی من کیِ ام؟!.

بعد خودشومعرفی کردولی هیچکداممان اصلاً اونونشناختیم ومعرفی اش هم بی فایده بود.من که ازقبل یعنیتوهمون اتوبوس کتک مفصلی خورده بودم وتمام بدنم کبود شده بود ودیگه نه حوصلۀ دعوارو داشتمو نه حوصلۀ کتک خوردن رو.هرکاری کردم که بین اونا صلح وآشتی برقرار کنمنشد که نشد.وچون وسط آنها نشسته بودم حسابی از هردو طرف کتک جانانه ای نوش جانکردم.دیگه جای سالم تو بدن من نمونده بود.راننده هم هرسه نفرمون رو پیادهکرد.منهم با ان بدن آشولاش مجبورشدم یه ماشین در بست بگیرم.که باید ازاول همهمین کارو می کردم.ولی خساست بخرج داده بودم که ضررش روهم دیدم.باید حتماًاینبلا سرم می یومد تا(درس عبرتی برام بشه).

خلاصه که به مقصد کههمون بیمارستان بود رسیدم وسریع خودمو به دوستم که بستری شده بود رساندم.مثلاً خودماومده بودم عیادت دوستم ولی چی فکر میکردیم چی شد؟!.دوستم وقتی منوتواون حالتدید بهم  گفت:چی شده؟!.کی این بلاروسرتآورده.من نمی دونم تو مریضی  یا من؟!.منیکه عمل آپاندیس داشتم انقدرآشولاش نشده بودم.فکر می کنم تو بیشتر همه جاتترکیده.

بعد سریع دگمه ای کهبالای سرش بود را به صدا درآوردو دکترها آمدند وزود بدادم رسیدند وکنار تخت دوستمیه تخت خالی بود که منهم بغل دست او خواباندند ودکتر تا یک هفته منو اونجا بستریکرد وبعد هم به خانواده ام خبر داد.

دو روز ازبستری شدنمدرآنجا نگذشته بود که دیدم دوستم را مرخص کردند.وفردای آنروز همون دوستم بهملاقاتم آمد وبهم گفت:ای کاش خودتو به دردسر نمی انداختی ونمی یومدی بهملاقاتم.اونجوری سالمتر می موندی ومنهم دچار عذاب وجدان نمی شدم.آخه هرچینباشه داشتی می یومدی ملاقات من که این اتفاق برات افتاد.ایشاالله که هرچه زودترخوب بشی رفیق با مرام من.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,ولی ,ای ,دوستم ,یه ,تو ,بود که ,شده بود ,هم به ,من که ,دوستم که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ویترین تاپس کالا klimdingbordia لنز رنگی و لنز طبی سی لنز موضاعات دینی مذهبی desparide nikatatre وبلاگ نمایندگی ابن سینا deftwindica دکتر دارابی-روان شناس بالینی-تلفن 44030719 روستای رضاپط تنکابن