محل تبلیغات شما

(ماجرای آقا ماشاالله)

(این قسمت سورچرانی)

چند روزپیش یکیازدوستانم بامن تماس گرفت ومژده داد که بعد از2 سال گشتن بدنبال کار بالاخره یهکار مناسب درادارۀ مالیات آنهم بعنوان مأمورمالیاتی مشغول به کار شده.وبرای همینهم چند نفراز دوستانش را هم دعوت به شام (آنهم دریک رستوران مجلل وشیک) کرده؛چونقبلاً به همه گفته بوده که اگر کار مناسبی پیدا کرد حتماً اولین حقوقش را خرج سوریکه می خواهد به دوستانش بدهد بکند وماهم همگی قبول کردیم.وآنروزبقولش عملکرد؛منوچند تا از دوستان دیگرش را که آشنائی با آنها نداشتم را هم دعوت به شام کرد.

رستوران آنقدرشیکوباکلاس بود که پیش خودمان گفتیم:حتماً غذاهاش هم خوشمزه وگرون هم هست.بلههمینطور بود وما هم  گفتیم که بهتر رعایتجیب دوستمان را بکنیم و.ولی اوگفت:فکر این چیزا رو نکنید هر کسی هرچیزی را که دوستداره سفارش بده اون با من.

خلاصه وقتی گارسون سرمیزمانآمد ومنو را بدستمان داد دیدیم که قیمت غذاها ومخلفات ونوشیدنیها آنقدرگران است که(نگو، نپرس) آدم (مُخش سوت می کشید)ولی همانطور که دوستمون گفته بود ما هم سفارشاتخودمونو دادیم ؛بعد ازچند دقیقۀ بعد غذاهای رنگی روی میزمان چیده شد وماهم بااشتهای تمام شروع به بلعیدن کردیم.ومثل آدمهای قحطی زده شده بودیم ،که انگاربعدازمدتی گرسنگی تا چشممان به غذاهای جورواجورافتاد به آن حمله ورشدیم بحدی که بقیهافرادی که درمیزهای کناریمان نشسته بودند وما را درآن وضعیت اسف بارمی دیدند بهمانگاه متعجبانه ای کردندونیش خندی به ما زدند،  انگارکه(ازقحطی فرارکرده بودیم).

خلاصه غذا که تمام شدهمان دوستمان ازگارسون صورت حساب را خواست وما هم ازاو تشکرکردیمو(خودمونو زدیم بهکوچۀ علی چپ) ؛ بعضی از ما شروع کردیم به شکم مان را مالیدن وبعضی دیگرهم شروع کردندبه برداشتن خلال دندون وتمیز کردن دندونهاشون که از محتویاط غذاها که درلابلایدندونشون گیرکرده بود.وبعضی دیگه هم سرشان را گرم کردن به دید زدنِ میزهایکناردستی یمان و لبخند تمسخرآمیز زدن و.

وقتی دوستمان صورتحساب را دید انگار که(برق ازسه فازش پریده باشه)با تعجب به ما نگاهی انداخت وگفت:بچهها ازتون خجالت می کشم که اینو بهتون بگم.ولی چارهای ندارم که بگم.پول غذاهااز حقوق منم بالا زده.البته بازم عذرخواهی میکنم از همتون.اگه میشه هرکی دُنگخودشو حساب کنه.البته خیلی کمِ شو بیشترونشوخودم پرداخت می کنم.

ما هم که خیلی تعجبکرده بودیم با ناراحتی تمام بهش توپیدیم .وهر کدام دست درجیب مبارک خودمونکردیموهرکسی دُنگ خودمونو حساب کردیم واز خجالت دوستمون دراومدیم وبهش گفتیم:آخهمرد حسابی تو که پول زیادی نداشتی چرا اصرار بیخودی به ما کردی؟!. تازه چرا مارو به این رستوران گرون قیمت آوردی؟!.مگه ما مجبورت کردیم؟!.آخه مارو چه بهاین حرفها وقرتی بازیها.حالا جواب زن وبچه مونو چی بدیم؟!.خودمون هم(هشتمونگِرونُه مونه) .چرا واسمون اِنقدرغُمپزدرکردی مرد مؤمن؟!.

دوستم هم که ازخجالتسرشوپائین انداخته بود گفت:شرمنده آخه من از کجا باید می فهمیدم که اینجوریمیشه؟!.وشماها می خواهید گرونترین غذاهارو انتخاب کنید؟!.حداقل همگی چلوکبابسفارش می دادید وبا دوغ وماست و.بازم بد نبودولی شما چیکار کردین؟!.دست گذاشتینرو گرونترینشون .

ماهم گفتیم:روتو برمانگار یه چیزهم بهت بدهکارشدیم(رو نیست که سنگ پای قزوینِ).اگه اینطوری بود میگفتی که می رفتیم کبابی محله مون همونجا ببخشیدها از همگی دوستان که اینو میگمها.یه چیزهائی کوفت می کردیم و مارو توخرج نمی انداختی.بدبختی ما روبگو.حالا کو تا سربرج که دوباره حقوقمون رو بگیریم.حالا (چه خاکی به سرمونبریزیم).تا ما باشیم که (با طناب پوسیدۀ او به چاه نیافتیم)و.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,رو ,کردیم ,کار ,حساب ,دوستمان ,به ما ,به این ,هم که ,که اینو ,صورت حساب

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

dr-iranmanesh noorolghaem Matthew's collection پوکت تایلند | تور نوروز 96 پوکت مطالب اینترنتی crisingoodro دلتنگی... ♥ೋღ عکس ها و مطالب جالب ღೋ♥ گنجینه زبان Robyn's info