محل تبلیغات شما

(برادران مارکس ،سه دوست جدا نشدنی)

اسمم اصغر محبتیاست.البته تو مدرسه چه معلمها وچه بچه ها بخاطر همین اسمو فامیلم خیلی منومسخره میکنند،ومدام بهم می گویند:این پسر رو ببینین با این قد درازه وهیکل چاقش اسمشاصغر(کوچک) وفامیلیش هم محبتی(مهربان).ناز بشی الهی چقدر تو بامزه ای ،ننهوبابات به قربونت برند؛اینم شد اسم؟ یکی از بچه ها هم گفت: اه چرا ننه وباباش بهقربونش برند؟اونا از کجا باید می دونستند که بچه اشان وقتی بزرگ میشه به این خرسیمیشه؟تازه ننه وباباش اونقدرلاغرو استخونی وقد کوتاه هستند که نگونپرس.تازهخبرنداری فکر کنم این گنده بک حق اوناروخورده وهم ازعرض وهم از طول کش اومده؛ بایداین به قربون اونا بره.

منم درجوابشون میگفتم:آره من به قربونشون هم میرم .چی فکر کردین مگه من مثل شماها هستم که جابزنموحرفی که بزنم حتماً بهش عمل می کنم؛من مثل شما نمک نشناس نیستم که زحمات اوناروندید بگیرموهرچی ازدهنم دربیاد به اونا بگم.

اونها هم5 یا 6 نفریدرزنگ تفریح به سرم می ریختندو((دمار از روزگارم درمی آوردند)) وحسابی مشت ومالمدادند،ولی من با آن هیکل قوی قد درازم ازپس همشون برآمدمو یکی ،یکی به خدمتشانرسیدم؛البته خودم هم کمی بگی ،نگی زخمی شدم ولی اونارو حسابی خونین ومالینشونکردم؛وقتی هم ناظم فهمید همۀ ما را تنبیه کرد وفردا دوباره((روزازنو،روزیازنو))دعوای بچه ها با من شروع می شد ومنهم که کم نمی آوردم.

یکروز معلمانشاءموضوعی داد وگفت: شما از کدام هنرپیشه خارجی که کمدین هم باشه خوشتون مییاد.هرکس به نوبۀ خود یک یا دو هنرپیشه را معرفی می کردو درمورد آنها صحبت می کرد؛منهم به نوبۀ خودم از فیلمهائی که برادران مارکس درآن بازی می کردند تعریف کردموحتی گفتم خیلی دوست دارم آنها را ازنزدیک ببینمو. ومعلم هم که این موضوع راازمن شنید حسابی بول گرفت وگفت:اتفاقاً به شخصیتت هم می خوره که با اونا هم کاسهبشی ؛توهم دست کمی ازاونا نداری .بهتر یه سفر بری کشور اونا شاید ازت خوششان بیایدوتو فیلمها ازت استفاده کنند؛اینجا که به هیچ دردی نمی خوری شاید اونجا به یه دردیخوردی؟!.

ناگهان با صحبتهایآقا معلم ازخندۀ بچه ها کلاس رفت رو هوا، منهم از خجالت سرم را پائین انداختم.بنظرمن آنها از این فیلمها فقط جنبۀ منفی ومسخره بازیشان را درنظر گرفته بودند؛درصورتی که نمی دانستند که جنبۀ مثبتی هم دارد،وآنها کارشان خنداندن مردم است ؛ گرچهدر نظر مردم مسخره جلوه داده شوند ؛آنها برایشان موردی ندارد که مردم آنها را کودنیا چیز دیگری بخوانند ؛آنها فقط نیتشان خوشحال کردن مردم هست ،وبرای همین هم هست کهآنها همیشه با هم درفیلمها بازی می کنند وموفق هم می شوند.البته نمی خواهم بگویمکه در بیشتر فیلمهائی که با هم بازی کرده اند اشتباهات زیادی نکرده اند.بلهاشتباهاتشان زیاد وجبران ناپذیر هم هست ولی همین نکته های ریز که از نظر ما اشتباهاست همین ما را به خنده می اندازد. مثلاً یکی از آنها پوست موزش را به زیر پای یکبنده خدائی می اندازد وطرف نا قافلاً به هوا رفته ومحکم به زمین می خورد .بلهاینکار خوب نیست ولی با اینحال هرکسی را به خنده می اندازد.

خلاصه که آنها درکنار یکدیگر بازی خوب را اجرا می کنند واگر همین بازی را هرکدام جداگانه درفیلمهای مختلفی با دیگر بازیگران عادی انجام بدهند خنده دار که نخواهد بود هیچبلکه خیلیه تاسف برانگیز خواهد شد.یا مثلاًلرن وهاردی دوشخصیت متضاد هم هستندوهمیشه در فیلمها کنار هم هستند وخیلی هم برای همه جالب هست.ولی بعضی از بازیگرانکمدی هم هستند که به تنهائی ایفای نقش می کنند که آنها هم درکارشان حسابی موفقهستند.مثلچارز چاپلین ویا هاروی لویت البته درست نمی دانم که اسمهایشان را درستتلفظ کردم یا نه .درکل می خواستم بگویم که همۀ این افراد به نوبۀ خود از خیلیخوب هم بهتر بازی کرده اند وهدف همۀ آنها خوشحال کردن مردم بود ودر این کار همبسیار موفق بوده اند.البته نظر معلم انشاء ما وهمچنین برخی از مردم این است کهآنها آدمهای بی عقلی هستند و.ولی من با نظر آنها مخالفم وهمیشه به این آدمهااحترام خواهم گذاشت .وآنها را خیلی دوست دارم البته تنها این حرف من نیست بلکهبیشتر مردم برای آنها احترامی خاص قائل هستند.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,مردم ,بازی ,بچه ,ولی ,همین ,که آنها ,بچه ها ,را به ,می کنند ,می اندازد

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

chanpecodac خدا عاشق است... lyihugsayfi وبلاگ آموزشی آنلاین دبستان حکیم نصراله inepsuso Laura's collection سردارعمران پستی هشجین بانک اطلاعات ملکی اینترنتی مسکن نارون خاطرات یک پودینگ ^^ ✎خاطرات کلاس ما✐