محل تبلیغات شما

( فرزند کمتر زندگی بهتر)

یکروز دائی ام داشتبرای ما بچه ها تعریف می کرد که محله شان یک رفتگری زندگی می کرد به اسم آقا مجتبیاین بنده خدا 12 تا بچه قد و نیم قد داشت یعنی 6 تا پسر و 6 تا دختر ، که بچهبزرگش 15 سالشِ و پسر هم بود و دومی هم پسر که او هم 14 سالش بود و به ترتیب دو تادر میان دختر و پسر بودند آن  هم با فاصلهیک یا دو سال .

این بنده خدا هر وقتمی خواست به مهمانی برود مجبور بود ، خودشو خانوم و بچه هاش کنار خیابان بایستند ومنتظر تاکسی آنهم دو تا دربست بگیرند و پسر بزرگ تر با پنج تای دیگه بره و پسردومی هم با پنج تای دیگه توی یه تاکسی دیگه و خودش و خانومش هم مادام ، موسیو سواریک تاکسی دیگر بشوند.

خلاصه که خانم آقامجتبی یعنی همون صغرا خانوم بنده خدا چی می کشید از دست این بچه های شیطون. مدام آنهارا کنترل می کرد و به صف می کرد و از بزرگتر تا کوچیک تر به ترتیب می شمارد کهنبادا یکی از آنها گم شود به این صورت که : 1و 2 و 3 و4 و پنجمی کو کجا رفتی؟ بازتو پشت داداشات قایم شدی بیا تو صف وایسا . 6و 7و 8و 9و اِوا خدا مرگم بده دَهُمیکجا رفت . بعد یکی از بچه ها مثلاً می گفت: رفته دستشوئی یا رفته یه چیزی بخوربیاد و. بالاخره دهمی را هم پیدا می کرد و ادامه اش می گفت: کجا بودیم؟!. آهان.10 و 11 و 12 خب همه حاضرید حالا تو صف بایستید و قدم رو برید جلو و تا نگفتمکسی وای نمی ایسته .

نمی دونید این صغراخانوم یک سربازی برای بچه هاش ترتیب داده بود که نگو و نشپرس . البته اینجوری همکه آنها را تعلیم می داد، برای بچه ها هم بد نمی شد. البته برای پسر ها بعداً کهبخواهند سربازی بروند دیگر سختی معنی نداشت حسابی در حال آماده باش و منظم در یکصف حرکت می کنند. اینجوری هم نظم یاد می گیرند و هم ورزیده می شوند.حتماً میگویید چرا ورزیده؟! . خب معلوم چون تو همین نظم و انظباط کمی هم نرمش و ورزش بهآنها می داد. مثل یک معلم ورزش و هر کسی هم که خطا می کرد جریمه می شد آنهم چهجریمه ای باید یه مسافت کمی طولانی مثلاً 500 متر را کلاغ پر می کرد و بچه ها همبه خاطر اینکه به این جریمه دچار نشوند ، هر چه مادرشان می گفت گوش می دادند ازنرمش و ورزش گرفته تا فوتبال و والیبال و. خلاصه که بچه ها را به سیخ می کشیدالبته با مهربانی نه خشونت.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,بچه ,یک ,ها ,تو ,صف ,می کرد ,بچه ها ,و پسر ,کرد و ,می گفت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

magmebatttac dendknockerzchu نانی نو تجزیه و تحلیل بازار سرمایه = مدیریت سرمایه فروش HMI اچ ام آی پایگاه اطلاع رسانی کتابداران دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان Thomas's blog پایگاه اطلاع رسانی ظهور lohastetu Ivan's info