محل تبلیغات شما

(طنزک عیدانه سال 99)

این قسمت

(چها رشنبه سوری)

همانطور که همۀ شمادر جریان امرهستید ؛مردم ایران بنا بررسوماتی که از نیاکان خود دارند سه شنبۀآخرسال را به جشن وآتشبازی می گذرانند.ولی چند سالی می شود که این رسومات پررنگتروپردردسرتر شده است،آنهم در جوانان وحتی بعضی ازافراد مسنی که هنوز کودک درونشانفعال هست،یک شیطنتهائی انجام می دهند؛آنهم مثل درست کردن مواد آتشزا یاهمان بقولقدیمیها(ترقه،نارنجک و.)هستند. اگر هم خودشان بلد نباشند درست کنند،ازهرگوشهوکناری آنرا خریداری کرده ،وهم آلودگی هوا وهمچنین آلودگی صوتی ایجاد می کنند،وبااین اوصاف هم برای خود وهم برای دیگران ایجاد دردسرمی کنند.

البته این امر یکماهجلوتر از آنروز(چهارشنبه سوری)شروع می شود وتا بعد ازعید هم ادامه پیدا می کند؛آخهیکی نیست به آنها بگوید اینکارها چه خوشی برای شما یا دیگران به همراه می آورد؟.جزاینکه باعث آسیبهای جسمی وروحی، روانی برای خود وهم دیگران به بارمیآورد!!.البته نمی گویم شادی نکنید ولی باعث آزار واذیت دیگران نشوید.

همانطور که واقفیدالبته بزرگترهای شما درجریان هستند که قدیمها هم این رسومات وجود داشت ،ولی خطرهایجدی برای خود ودیگران بوجود نمی آمد واگرهم بود خیلی کمتر پیش می آمده ،چون آنهااز مواد آتشزای خطرناک که الآن در دست همۀ جوانان هست استفاده نمی شد ،حتی آسیبهایآنموقعها باعث مرگ ومیر هم نمی شد ودرکل جشنها خطرهای جدی برای کسی نداشت ؛بهترنیست از مواد آتشزای کم خطر استفاده کنیم؟!.

البته بزرگترها بهتریادشان هست که آنموقعها این جشنها چقدر خوشایندتربود،واز یک هفته ویا دو هفتهمانده به این روز رو صداها (ترقه وفشفش بازی)شروع می شد ،و هیچ خطری برای کسیایجاد نمی شد.آنموقعها یک مراسم جالبی هم بود به اسم کاسه زنی که آنهم بیشتردخترخانومهای دم بخت آنهم زیر چادر گل،گلیشان(چادر کُدری) رویشان را چنان میپوشاندن که کسی آنها را نشناسد ،وکاسه ای در دست می گرفتند وبا ویک قاشق به آنضربه ای میزدند،تا صاحب خانه بیایدو از تنقلاتی مثل(نخودچی،کشمش،گردو،پسته وشکلاتو.) در کاسۀ آنها بریزد؛پس می شود گفت آنموقعها ما هم مثل خارجیها هالوینداشتیم؛البته این فقط مختص دخترها نبود بلکه پسرهای نوجوان یا جوان هم چادرهایمادرشان را بسر می کردند و از روی شیطنت این کار را انجام می دادند ،وصد البته اگرصاحب خانۀ خسیسی بطورشان می خورد معلوم است دیگر کارشون زار می شد .یعنی آن صاحبخانه چادر را از سرشان می کشید و می فهمید که پسر هست تا سر کوچه دنبالشان می کردوبجای آن تنقلات خوشمزه اردنگی جانانه ای به آنها می زد.

یادم میاد آنموقعهاهرکسی پولدارتر بود برای خانوادۀ خودش بوته ای از جایی که نمی دونم کجا بودخریداری می کردند ودر خانۀ خود مراسم از روی بوتۀ آتش گرفته می پریدند ومی گفتند)سرخی تو ازمن ،زردی من از تو) یعنی اینکه سلامتی که همان سرخی آتشباشد ،از آن من شود ،وبیماری که همان زردی من بود نصیب آتش شودو.واز روی آتش میپریدند وچقدر این عمل برای ما بچه ها خوشایند بود.

بعد ازآنکه مراسم آتشبازی تمام می شد،تازه خوردن تنقلات شروع می شد آنهم از عصر مادرمان آنها را در یکمجمعِ(سینیِ بزرگ مسی) می چید وشمعی هم در کنار ظرفها می گذاشت وحسابی تزئینش میکرد ،طوری که آدم هوس می کرد تمام محتویاط داخل ظرف را یکجا بخوریم ،ولی با چشمخوره ای که مادر به ما می کرد از ترسمان در جایمان میخکوب می شدیم وادب را رعایتمی کردیم تا خودش آنرا (تنقلات) را برایمان تقسیم کند ،البته اول برای بزرگترها،مادربزرگ وپدر بزرگ وپدر وبرادربزرگتر ودرآخر نوبت ما کوچیکترها می شد، وتا نوبت مابرسد آب از لب ولوچۀ ما آویزان می شد.

خلاصه که چهار شنبهسوریهای آنموقعها با صفاتر بود وهمگی دور هم تا آخر شب کنار هم بودیم و گل میگفتیمو گل می شنیدیم ،یادش بخیرچه روزهائی بود،پراز صمیمیت وصفا ،ای کاش اۀان هماین صمیمیتها در بین خانواده ها برقرارباشد،ولی نیست همه یا مشغول کارند ویا مشغولآتش بازی خطرناک وبرخی هم سرشان در گوشیها هست وهیچ اهمیتی به یکدیگر نمی دهند؛بهامید آنروزی که باز صمیمیت در خانواده ها نسبت به هم برقرارشود.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,نمی ,آتش ,آنموقعها ,البته ,ای ,می شد ,شروع می ,می شود ,برای خود ,نمی شد

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه ساعت مچی Shawn's collection clevanruchan cetomeka برترین بازی و برنامه های کامپیوتر کتابدارِ اطلاع ‏رسان parand عروس 90 clasisscorkerb aftadamma