محل تبلیغات شما

(طنزک عیدانه سال 99)

این قسمت

(خانه تکانی)

خانه تکانی

دوباره شب عید شدوزحمت خانه تکانی نه تنها به عهدۀ مادران ،بلکه به عهدۀ همۀ اهل خانه ،حالا چهبزرگترها وچه کوچکترها افتاده ؛البته به غیر از افراد سالخورده ونوزادان که توانکار کردن ندارند.آنها عذرشان موجه است.

افراد سالخورده که چهعرض کنم ،همین مادر بزرگم (ازطرف پدری) که بندۀ خدا حداقل 86 سال رو داره .ایشونخودش داوطلبانه وخود جوش مسئولیت غذا پختن را به عهده گرفت ؛پدر بزرگم(ازطرف پدری)همکه بنده خدا حداقل 90 ساله هست،آنهم داوطلبانه وخود جوش مسئولیت نگهداری از کوچکترین فرد خانواده رو به عهده گرفته؛بله داداشمو میگم که اونهم 1 سالشِ وشیرخوارهاست، البته شیر خشک می خورد؛آنهم چه وظیفۀ خطیری .که جزمادر،کسی دیگری نمی توانداو را ساکت کند.مثلاً همین شیر درست کردن برای بچه ویا عوض کردن جای بچه که ازهمهبودارترِ.این دیگه خیلی مصیبتِ وخواباندن بچه که آنهم عادت کرده که روی پابخوابد و مدام او را تکانش بدهند .اینهم برای خودش مصیبتیِ تا بیاد خوابش ببردپای آدم خواب میرود.تازه اگر بچه بونه بگیره وخوابش نره خدا بداد پدربزرگ برسدوصبر به اوعطا کند.

از صبح که با صدایمادرم از خواب بیدارشدیم وکارها را شروع کردیم،البته منو پدرومادروداداش بزرگمشروع کردیم به شستنِ فرشها وحسابی آنها را سابیدیم وبعد پاروکشیدیم وآبکشی کردیم.بعدازآنکه آبش رفت ،آنرا با کمک همدیگر به پشت بام برده وآنرا از دیوارآنجا آنهم باچه مکافاتی آویزانش کردیم.البته اینکارذ شست وشو تا خود عصر ادامه پیداکرد.البته موقع ناهار مادر یک ارتیماتونی به ما داد وبعد از کمی استراحت دوبارهشروع کردیم به شستنِ بقیۀ فرشها، آنروز حسابی ((پیرمان درآمده بود)).موقع خوردنشام منو دادشم از خسته گی کنارسفره خوابمان برد،بعد از اینکه سفره توسطِ خواهرکوچیکِ وپدربزرگ ومادربزرگ جمع شد ؛مادر رفت تا ظرفها را بشورد وپدر هم رفت تارختخوابها را پهن کند،بعد مادربزرگ آمدو دست نوازشی به سر منو داداشم کشیدوگفت:نوه های خوشگل من حسابی خسته شدین ،پاشین برین سرجاتون بخوابید.صبح هزارتاکار دیگه داریم .پاشین بچه های خوب وعزیز من.

فردای آنروز دوبارهکارهای دیگر به ما محول شد؛یعنی منوداداشم باید کمد چینی ها ظرف ها را می بردیمتوی تشت بزرگ که مادر از قبل توی حیاط گذاشته بود می گذاشتیم وخواهر کوچیکِومادرظرف ها را می شستند.وتا خود ظهر اینکار طول کشید،تو این مدت پدر بزرگ مشغولجارو کردن اتاقها شده بود ومادر بزرگ هم تو آشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودوداداش کوچیکِ هم دراتاق دیگرخوابیده بود.خلاصه هر کسی مشغول کاری بود.اینکارها تایک هفته طول کشید وحسابی همۀ ما را خسته کرده بود.تازه بعد از اینکارها باید برایخرید لباس وخرید آجیل وشیرنی و.به بازار می رفتیم.هرسال همین بساط را داریموهمیشه خسته و بی رمق به این چیزها (خرید کردن) می پردازیم وجالب اینجاست کههواسمان حسابی جمع است و چیزهای خوبی هم خریداری می کنیم.

 

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

بچه ,هم ,خسته ,خانه ,کردیم ,مشغول ,خانه تکانی ,داوطلبانه وخود ,خدا حداقل ,وخود جوش ,ها را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

jecarpayquar بسیج دانشجویی شهید کاظمی ایناز چت|چت ایناز|چت روم سرود عشق،وب لژیون همسفر شهلا فروشگاه بزرگ اینترنتی inpimaxfsubs atadolplat خرید لایک فیس بوک تضمینی نت++ cartmingtawood