محل تبلیغات شما

(طنزک عیدانه سال 99)

این قسمت

(قایم کردن آجیلها)

آجیل

همانطور که قبلاً بهعرضتان رساندم،وقتی ازخرید برگشتیم با اینکه مادر خسته بود ،ولی با اینحال رفتوآجیلها را از دسترس ما پنهان کرد، حالا کجا خدا می دونه؟!.

البته هرسال پدرم دویا یک هفته مانده به عید به فکر خرید تنقلات میافتادو وبخاطر اینکه گرانترنشود،زودتر خریداری می کرد ومادرم هم وظیفۀ پنهان کردنش را به عهده می گرفت، وهر سال همما بچه ها بااینکه جستجوی بسیار برای پیدا کردنش می کردیم؛ باز با اینحال بی فایدهبود ووقتی شب عید می شدوآجیلها رو میآورد که درظرفها بریزد نصفی از آنها یا براثررطوبتخراب می شد ویا پسته ها یش کرم می گذاشت وقابل خوردن نبود وآنوقت بود که مادرآجیلهای خراب وبدرد نخور را به ما می دادو خوبهاشو سوا می کرد وجلوی مهمانها میگذاشت تا به قول خودش ((آبروداری کند))و.ولی امسال دیگردرس عبرتی برای آنها شد،که یک هفته مانده به عید خریدآجیل و.را تهیه کنند ؛ولی با اینحال پنهان کردنش راباز انجام داد.

خلاصه ما بچه ها همکه بیکار نمی نشستیم ومثل هرسال به جستجوی خود ادامه دادیم .بعضی مواقع در گنجه هاوبعضی مواقع دیگرهم در کابینت های قفل دار واین آخری یعنی در زیرزمین پنهان کردهبود.

البته هر سال ماباهزارمکافات آنها را پیدا می کردیمو کمی به آن پاتک میزدیم ؛بطوری که اصلاً مشخصنمی شد که از آن چقدر کم شده بود .مگر اینکه آجیلها را وزن کنند تا به پاتک زدنما پی ببرند. بله گفتم مادرم امسال آجیلهارو در زیرزمین پنهان کرده بود؛آنهم درکجا؟!.((به فکرجن هم نمی رسید))،ولی تا حدودی به فکرمن رسید؛ آنهم با یک ترفندخاص خودم؛موقعی که بابام بعدازظهرخوابش برد سرجیبش رفتم وکلید زیرزمین را یواشکیاز توجیبش برداشتم .آخه مادرهروقت چیزی درزیرزمین قایم می کرد،کلیدش را به بابا میداد؛ چون خودش نمی تونست آنرا از دست ما بچه های کنجکاو (فضول) قایمش کند ،وزود لومی رفت.

خلاصه با هر ترفندیبود کلید را برداشتم وهمراه شریک جرم هام یعنی خواهرو برادرهام به زیرزمین رفتیم،وهرکدام مشغول جستجو در گوشه وکنارزیرزمین بودیم ؛درآنجا ازشیشه های مربا گرفتهتا دبه های ترشی جات وکوزه های سرامیکی که درآن رب خانگی که مادر با دستهای خودشدرست کرده بود ریخته شده بود؛وهمۀ آنها را زیرو رو کردیم واثری ازش پیدا نکردیم.بعد چشمم به یک خمره ای که دور افتاده از کوزه های دیگر افتاد که ازهمه بزرگتربود ومی شدگفت که حتی یک بچۀ ریزه میزه درآن به راحتی جا می گرفت.من هم رفتم وبهداخل آن نگاهی انداختم واز شادی جیغ محکمی کشیدم وبچه ها راخبر کردم.

بچه ها هم همگی دورخمره جمع شدیم وداخلش را باهم نگاه کردیم وخواستیم که از روی آجیلها کمی برداریم،ولی هیچکداممان دستمان به ته خمره نمی رسید .بنا براین فکری کردمو دیدم از خودمریزه میزه تر تو جمع ما نیست وبه کمک داداش بزرگِ منو فرستادند داخل خمره ومن ازهمانجا مشت،مشت آجیلها رو بین آنها تقسیم کردم البته کمی از آنها را برداشتم ویکمشت هم برای خودم در جیب شلوارم ریختم ؛چون به هیجکدام از آنها اطمینان نداشتم کهمقداری آزآجیلهارو بهم بدهند .بعد به کمک آنها از خمره بیرون آمدم ودر خمره را کهمادر با پارچه ای مهرو موم کرده بود بستیم وزود از آنجا دور شدیم وزود قبل ازاینکه پدرم ازخواب نازش بیدار شود من یواشکی آمدمو کلید را درجیبش گذاشتم.

خلاصه هروز مامیرفتیمو به مقدار کمی به آجیلها پاتک میزدیم ؛تا اینکه روز اول عید شدوصبح زودبعد از خوردن صبحانه مادر امد که بساط سفرۀ هفت سین را بچیند ورفت که آجیلها را اززیرزمین بیاورد که اینبار نمی دانم چه شد که فهمید مقداری از آجیلها کم شده وآنهمجز ما چه کسی می تونه اینکارو کرده باشه؛آنها هم برای جریمه کردن ما تا آخرعیدنگذاشتند ذره ای ازآن آجیلها نوش جان کنیم،وماهم به تلافی وقتی برای دیدوبازدید بهخانه های فک وفامیل می رفتیم حسابی سور چرانی می کردیم؛ البته به دور ازچشم پدرومادرمان،تا حدی که آنقدر می خوردیم که سر راه برگشتن به خانه باید یک سری هم بهدرمانگاه محلمان میزدیم ویک نیش آمپولی نوش جان می کردیم.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

آجیلها ,هم ,های ,خمره ,ها ,نمی ,ما بچه ,با اینحال ,را به ,بچه ها ,کرده بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانشجوی سیریک arporfilin عدالت اجتماعی حضرت علی (ع) biotulmipe مسیر معوج ......... Wayne's style فواید و مضرات قرص‌های ضدبارداری gassabetze آوای خاک طراحی بنر, طراحی هیدر, لوگو, کارت ویزیت, پوستر,دانلود,آموزش فتوشاپ | رضا گرافیک