محل تبلیغات شما

(طنزک عیدانه سال 99)

این قسمت

(عیدی گرفتن)

ما بچه ها خوشحالبودیم که دوباره عید می شودو حداقل تو عید می تونیم دوباره مثل هرسال از عمو وعمهوخاله ودائی و.عیدی بگیریم، هرچی نباشه عید به عیدی گرفتنِشِ دیگه.مارو میگی ازاینکه برویم دیدو بازدید عید و خوردن های آنچنانی وعیدی گرفتنِ آنچنانی ،حسابی ازروز قبل از سال تحویل به قول معروف((شکمِ مان را صابون زده بودیم))که چه هاشودو،چه ها شود وچقدر خوشحالی کرده بودیم و.در صورتی که خوشی ما بچه ها زیاد طولنکشید،حالا براتون تعریف می کنم.

روز اول عید شدو بعداز اینکه سال تحویل را به دیده بوسی از پدرو مادرمان را گذروندیم وآنها هم خدا راشکر به ما بچه ها عیدی آنهم نسبت به هرسال عوض اینکه زیادتر بشود به علت بدیاقتصاد پدرو مادرمان به ما عیدی کمتری دادند ؛اینهم باز بد نبود بهتر از این بودکه اصلاً به ما عیدی ندهند؛بعد ازآن برای عید دیدنی به خانۀ بزرگترها باید میرفتیم ؛اول به خانۀ پدربزرگ ومادربزرگ (البته از طرف مادری) رفتیم وتا موقع ناهارهم آنجا بودیم ودور همی ناهار را خوردیم وبعد از اینکه خواستیم ازآنجابرویم؛اینبار هم مثل هر سال پدربزرگ ومادربزرگ هر کدام به ما بچه ها عیدی البته بهمبلغ هرساله نه کم ونه زیاد عیدی مارا بدستمان دادند،ومشکلی پیش نیامد؛بعد از آنجابه خانۀ پدر بزرگ ومادربزرگ(البته ازطرف پدری) رفتیم آنجا هم تا موقع شام ماندیمودور همی شام  را خوردیم وموقعی که خواستیماز خانه آنها خارج شویم پدربزرگ ومادربزرگ هر کدام به نوبۀ خود عیدی را چه کم وچهزیاد مثل هرسال به ما دادند واینجاهم مشکلی پیش نیامد.

خلاصه آنروز را بهخوبی به پایان رساندیم.فردای آنروز اول به خانۀ بترتیب دائی بزرگِ ،دائی کوچیکِ،خاله بزرگِ،خاله کوچیکِ رفتیم ،وما بچه ها هم مثل هرسال ((دلی ازعذا درآوردیم))ولی اینبار سر سفرۀ هر کدامشان آنهم به علت گرانی آجیل ها مثل(فندق وپسته وبادامزمینی وبدام هندی )خبری نبود فقط (تخمه ونخود چی وکشمش )بود وبس، ولی باز هم برایما بچه ها غنیمت بود،ولی عوضش شکلات وشیرینی طبق معمول هر سال در سفره حاضرو آمادهبود؛حالا اینها به کنار ولی از عیدی دادن به ما بچه ها از طرف خانوادۀ مادری خبرینبود،منهم که از همه کوچکتروشیطون تر بودم به دائی ها وخاله ها گفتم: چرا به ماعیدی نمی دهید؟!آنها هم اولش دست نوازشی به سرمان کشیدندو گفتند:پسر جون انگارتو این مملکت زندگی نمی کنی؟.ما با بحران تورم جهانی روبرو هستیم و.یعنی درکلاز نظر اقتصادی هم فکرشو بکنی از خط فقر هم پایین تریم وکلی مشکل داریم؟.تاحدیکه بتونیم شکم زن وبچۀ خودمونو سیر کنیم ،((شقول قمر کردیم ))،(هنر کردیم).بروجونم برو(( خدا روزیت رو جای دیگه بده)).دِ برو دیگه چرا مثل بز به آدم نیگاه میکنی؟!.

منهم با تعجب نگاهیبه آنه کردمو با ناباوری شروع کردم به خاراندن سرم وفکر کردن به قول بزرگترهابحران تورم جهانی.آخه مابچه ها رو چه کار به این مسائل بزرگترها؟!.من نمی دونموقتی حرف پول وسط میآد ما بچه ها شعور بزرگترهارو باید پیدا کنیم ،ولی وقتی برایتغییر دکوراسیون یا مسائلی که به بزرگترها مربوط می شود ؛آنموقع بچه هستیمو هیچنظری نباید بدهیم؟!.اینها سالی یکبارهم نمی خواهند به ما بچه ها عیدی بدهند؟!.

خلاصه بعد از خانۀآنها وعیدی ندادن به ما بچه ها،رفتیم خانۀ عموها وعمه ها آنها هم همین را به ماگفتند؛البته با کمی خشونتر بیشتر،آنهم بر روی گوش بنده زاده وبا کشیدن نسبتاًآهستۀ آن،آنها هم همین حرفها را به ما زدند ومنهم کاملاً قانع شدم ودیگر حرفی ازعیدی دادن به میان نیاوردم وپیش خودم گفتم: خوبِ زیاد اصرار نکردم وگرنه الآن بجایعیدی گوشم کف دستم بود وبس،بالاخره امسال همۀ بزرگترها باهم دست به یکی کردن که بهما عیدی ندهندوما بچه ها هم از ترسمان((راضی ایم به رضای خدا)).

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

ها ,عیدی ,بچه ,هم ,عید ,خانۀ ,به ما ,بچه ها ,ما بچه ,ما عیدی ,را به

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آریان زمین اینکه امیرالمومنین خرید لوازم آرایشی دیجی کالا ،خرید اینترنتی لوازم آرایشی امنیت خودرو seoudispica fabloficsync وادی امیـــــــــد nightidesor علوم ماورا