محل تبلیغات شما

زندگی مرموز

فصل دوم

بخش یازدهم

سپیده-وقتی از اون مرتیکه طلاق گرفتم من میخواستمبچه رو ازش بگیرم ولی اون خیلی آسون از بچه اش گذشت، البته این برای من خوب بودولی آنقدر خوشحال بودم که فکر عاقبت کار رو نکردم؛خب خودت که بهتر می دونی اوناوائل چقدر دنبال کار گشتم ولی بی فایده بود ومامانو بابام که نه منو قبول کردنونه بچه رو آن موقع هم نمی دونم چجوری دولت فهمیده بودو بچه رو ازم گرفتند وتحتحمایت پرورشگاه قرار دادند وقرار شد که دولت تمام هزینه های مربوط به بچه را متقبلشود تا زمانی که من بتوانم از احدۀ خرج بچه بر بیایم در پرورشگاه خواهد ماند؛ولیافسوس خودت که وضع منو می بینی به چه حال و روزی افتادم برای چندر غاز چه روهائیبه چه گسائی انداختم حالا خودت بگوبا چه روئی پیش بچه ام برم فکر می کنی اون یهمادر معتاد روقبول می کنه. نه واللا نه بلا به خدا قبول نمی کنه .حالا بفرضمقبول کنه آیا دولت اونو به من میده بازم نه پس باید بی خیالش بشم حداقل میدونم اگهمنم نرم سراغش بالاخره یه خونوادۀ خوب پیدا میشه و سر پرستی اونو به عهده می گیره خلاصهاون خوشبخت میشه همین برام بسه دیگه.

مهلا-نگفتی چجوری گرفتار( بقول معروف)این بلایخانه مان سوز شدی؟!.

سپیده-والا چی بگم؛بعد این ماجرا که نه راه پیشداشتمو نه راه پس همینجوری بی هدف برای خودم تو پارک نشسته بودم وتو عالم خودمبودم که دیدم یه خانم نسبتاً جون که ظاهر شیکی هم داشت کنارمن نشست وبعد از چندلحظه ای که گذشت رو به من کردو گفت:چی شده دختر جون چرا ناراحتی ؟ اول به حرفاشتوجه ای نکردم؛بعد دوباره سوال کرد ولی اینبار با لحنی آرامتر ومن هم که آنموقع پولینداشتم وخیلی هم گرسنه بودم چاره ای جز این نداشتم وهمۀ ماجرا رو براش تعریف کردمواینکه جای برای رفتن وهمینطور کاری هم ندارم وازش خواهش کردم که اگه می تونه یهکاری برام جور کنه واو هم کمی فکر کردو بهم گفت :باشه یه فکری برات می کنم حالاپاشو دنبال من بیا ؛بعد منو برد خونۀ خودش وباصطلاح شکم مارو سیر کرد بعد هم یه جاخوابی بهم داد.البته اون خانم با دونفر دیگه هم خونه بود؛بعدها فهمیدم که کارشونقاچاق مواد مخدر بوده وخودشون هم گه گداری بطور تفریحی ازش استفاده می کردند ومنمکه با اونا زندگی می کردم مجبور شدم وارد دستۀ اونا بشم اوائل تو این کار ناشیبودم ولی بقول خودشون راه افتادم به حدی که دست اونا رو از پشت بسته بودم ؛آخهمیدونی چیه اگه کاری که اونا ازم میخواستن انجام نمی دادم الان آوارۀ کوچهوخیابونا بودم ومعلوم نبود چی بسرم میومد حتماً گیرمردهای لائو بالی می افتادم،البته من از مرگ نمی ترسم ولی چیزی بدتر از مرگ نصیبم می شد که اون هم به بیآبروی ختم می شد که اون هم بدتر از مرگ نیست؛خب بگذریم اینطوری شد که من وارد اینکار شدم وآلودۀ آن شدم بطوری که اگه یکی دو ساعت موادم دیر بشه زمینو زمونو بهم میریزم.خلاصه منم تو این مدت دوستای زیادی پیدا کرده بودم ،تصمیم گرفتم که از اوناجداشم این بنفع همه مون بود که سوائی برای خودمون کار کنیم که اگه اتفاقی براییکیمون افتاد بقییه بتونن قسر در برن منم با کلی مکافات این خونه رو پیدا کردم ؛منممشتری های خودمو داشتم واون پارک قبلی رو ترک کردمو به این پارکی که چندهفتۀ پیشتو منو اونجا دیدی اومدم وآدرس جدیدم روبه مشتری های قبلیم دادم تازه اینجا بنفعمشد مشتری های جدید هم بهم اضافه شد البته بگذریم که تو این هیروویری توام شدی مویدماغ ما ولی بی خیالش اینم یه سرگرمی شد واسه ما ولی بشرط اینکه تو کار ما دخالتنکنی آسته برو،آسته بیا کاری باهات نداریم فقط بهم نگو اومدیم بهت کمک کنیم ماروبه خیر تو امیدی نیست لطفاً شر نرسان.راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم اون روزکه تو برای اولین باراومدی تو پارک یادته؟بعد از رفتن تو داشتم به حرفات فکرمیکردم که یکهو یه اتفاق جالب افتاد؛دیدم چند نیمکت آنطرفتر من یه هیاهوی بپا شدبرگشتم بطرف صدا دیدم یه پسر جغله تیزو بز از کنارم رد شد ویه کیف خوشگل زنونه همدستش بود تازه فهمیدم همون حسن ِ خودمونِ اون ولد چموش دست از این کاراشبرنداشته بود ،آخه دفعۀ آخری که گیر افتاده بود به سرکار قول داده بود دیگهاز این کارا نکنه؛ولی باید بهش حق داد اگه اینکارو نکنه پس چجوری شکمشو سیر کنه؛آخهاین بدبخت که کسی رو نداره که خرجشو بدهبهتر دیگه روده درازی نکنم؛جونم براتبگه که اونروز وقتی انورو تو اون حالت دیدم دلم براش سوخت ،زود تعقیبش کردم ،آخهمی دونستم پاتوقش کجاست .وقتی گیرش اوردم اول ازم ترسید بعد بهش گفتم:تو که نمیخوای گیر بیفتی وگرنه خودت میدونیو سرکار می برت اونجائی که عرب نیبندازِ.

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,تو ,یه ,رو ,اون ,ولی ,شد که ,بچه رو ,از مرگ ,که اگه ,مشتری های

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادبیات فارسی حکمت کهن Rita's notes پارک های جنگلی دزفول درب کرکره برقی, درب برقی پارکینگ, دوربین مداربسته, قیمت دزدگیر منزل, سیستم اعلام حریق, قفل برقی درب حیاط, هوشمند سازی ساختمان, درب ضد سرقت, آنت وبلاگ نمایندگی قزوین وبلاگ حقوقی حمیرا پارسا وکیل پایه یک دادگستری راهبر آموزشی فروشگاه جواد زرد نویس های یک من