محل تبلیغات شما

کوچه محله ی ما

قسمت ششم

فردای روز چهلم ،قراربود پدر ومادرم به خانه برگردند وآن روز با خوشحالی بسیار از مدرسه به خانهبرمیگشتم یه مقدار

هله هوله برای دوخواهرم گرفتم  وزود به خانه آمدم ؛دیدم طبقاین سه روز اقدس خانوم پیش دو خواهرم وداشت غذای آنها را

میداد وغذای مرا همبهم داد وبعد از شستن ظرفها دوباره بهم گفت:من میرم خونمون کاری داشتی صدام کنجلدی میام .بعد رفت.

آن روز تا عصر منتظرپدر ومادرم بودم انگار آنها کمی دیر کرده بودند خیلی دلم شور میزد زود رفتم سرتلفن ویه زنگ به خاله ام زدم و او گفت: نگران نباش آنها همین امروز ساعت 6 راافتادند ،شاید ماشینشون خراب شده باشه یاچمدونم شاید پدرت میخواد تو راه یهاستراحتی بکنه. نگران نباش خلاصه تا ساعت 5 یا6 عصرمیرسن الان ساعت5/5  اگه دیر کردند یه زنگ به من بزن تا پی گیرش بشم؛بعدخداحافظی کردو گوشی رو قطع کرد.بعد شروع کردم به درس خواندن اصلا حواسم به درسمنبود فقط میخواستم وقت بگذره همش چشمم به ساعت بود.

یهو نیگاه کردم بهساعت دیدم 5/6 شده وهنوز از پدر ومادرم خبری نبود؛زود رفتم سراغ تلفن وبه خاله زنگزدم  واو هم نگران شده بود ولی طوری صحبتکرد که مثلا من ناراحت نشم گفت:باشه همین الان با پلیس راه تماس میگیرم وبعد بهت

اطلاع میدم نگراننباش پیداشون میکنیم.

چند دقیقه بیشترنگذشته بود که با صدای زنگ در از جام پریدم وبا خوشحالی بطرف در رفتم؛وقتی درو بازکردم دیدم اقدس خانوم پشت در  با بی حوصلهگی سلامی کردم  وتعارفش کردم که بیادداخل.اقدس خانوم بهم گفت: الان خاله ات بهم زنگ زد.  گفت که بیام پیشت تنها نباشی.انشاالله کهپدرو مادرت صحیح و سالم میان پیشتون .فکر میکنم خودش هم که این حرفو زده بودخیلی مطمئن نبود میدونم اینو برای دلخوشی من گفته بود.

یک ساعتی گذشت ناگهانصدای زنگ تلفن به صدا درآمد.منو اقدس خانوم سراسیمه بطرف تلفن دویدیم واقدس خانومتلفنو برداشت وبا کسی که آ ن طرف خط بود صحبت کرد؛ ازحرفاش چیزی متوجه نشدم گهگداری میگفت:(بله .اِ.اوه.چی.نه.

باشه .یه کاریشمیکنم .)وبعد با بغضی که گلوشو گرفته بود به من نگاه کرد نمی دونست چجوری موضوعرو بهم بگه ،بعد از کلی کلنجار با خودش رو کرد و بهم گفت:چیزی نیست البته .هنوز مشخصنشده.داشتم ات حرف میزدم.پلیس راه به خاله ات گفته در ساعت 2 بعد ازظهرتوجادۀ شیراز- تهران دو ماشین یکی پیکان ودیگری پراید بوده. که دو کشته وسه مجروحداشته. که آن هم به سبب خواب آلودگی رانندۀ پیکان صورت گرفته .وپلیس از خالهات خواسته که شمارۀ پلاک ماشین مربوطه را اعلام کنه. ولی خاله ات که بلد نبوده .بنابراینقرار شده که خاله ات وشوهرش به بیمارستانی که مجروح ها را انتقال داده بودند بروند.تا فرد مورد نظرشان را شناسایی کنند وقرار شد که بعداً به ما اطلاع بدن .آخهاونها رو به نزدیک ترین بیمارستان آن شهر بردند. که فاصلۀ آن از شیراز دور استتا به اونجا برسند کمی طول میکشه.نگران نباش اگه چیزی بشه اونا به ما اطلاعمیدند.خدا کنه که چیزی نباشه .کاری از دست ما ساخته نیست جزء دعا کردن.باشنیدن این حرفها یهو از حال رفتم وقتی چشم باز کردم توی اتاق خودم روی تختخوابدراز کشیده بودم. ودیدم جعفرآقا بالای سرمه سریع فریاد زد: زود باش بیا خانومپسر بهوش اومد. واقدس خانوم زود اومد بالا سرم وهردو یکصدا گفتند:حالت چطورخوبی؟مارو ترسوندی ! چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی ؟هنوز که اتفاقی نیوفتاده.

من گفتم:ازپدرو مادرمچه خبر؟راستی بهاره وبیتا کجا هستند؟!

اقدس خانوم گفت:نگراننباش تو به فکر خودت باش تا زودتر

خوبشی.جعفر آقاگفت: دِکی این چه کاریه که تو میکنی هی زرتو،زرت غش میکنی؛فردا تو زندگی میخوایچیکار کنی حتما تا به مشکلی برمخوری زود غش میکنی. یکم مرد باش .این کار آدمایظعیف .تو دیگه واسه خودت مردی شدی .

بعد اقدس خانوم شروعکرد به نصیحت کردن من وگفت:آخه پسر جون تو فکر نکردی. این دوتا (بیتا وبهاره) بااین کار تو چقدر نگران میشن. تازشم این بنده خداها چشم امیدشون (بعد از خداوهمینطور پدرومادرت) به توست. تازه اونا چه گناهی کردن که کوچیکتر از تو هستن.منم گفتم :آخه من چه گناهی کردم که برادر بزرگتر هستم .وهمۀ این سختیها رو بایدتواین سن کم تحمل کنم .بخدا منم آدمم. بالاخره یه جاهایی هست که آدم کم میاره.بعد شروع کردم به گریه کردن.

دراین موقع بود کهجعفر آقا اومد پیشم ودست نوازشی رو سرم

کشید .من یهو انگارکه دنبال یه بهونه ای بودم ،خودمو تو بغلش

انداختم وهای ،هایشروع کردم به گریه کردن .

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

خانوم ,تو ,نگران ,اقدس ,زنگ ,یه ,اقدس خانوم ,خاله ات ,نگران نباش ,کردم به ,بهم گفت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوران هیروو بیا و خطی بخوان تولید محتوا trativknoblym نمایندگی رسمی ایرانسل و رایتل در استان قم gerpricuztimb croscimasneo کویر حضور و امید ظهور polarenti سی تک دنیای فناوری