محل تبلیغات شما

(دفترچه خاطرات سپیده)

(مسابقه یا مقایسه)

آنروزعمه وعمو باخانواده هایشان به خانۀ ما آمدند ومادروپدرم که فکر میکردند که آنها ازکردارخودپشیمان شده اند؛خیلی راضی و خوشنود شدند وبه نحو احسنت ازآنها پذیرائیکردند؛وخانوادۀعمو وعمه هم همین خیال را کردندوهمه درکل راضی بنظرمی رسیدند. خلاصهبعد از کلی حرف وحدیث ،بالاخره حرف ازاستعداد یابی بچه ها به میان آمد وقرارشد؛مسابقه یا بهتر بگویم مقایسه بین بچه ها شروع شد.

اول عمه شروع بهتعریف کردن ازدختر2 ساله اش مینا کرد؛که مانند خواننده های حرفه ای آواز می خواند،ودرآنموقع بود که عمو پا پیش گذاشت وازپسر4 ساله اش سروش تعریف کردن که چقدرزیبا وماهرانه گیتارمی نوازد؛اینبارنوبت پدرم بود که ازهنرنمائی خواهر کوچکترم سعیده که5سالش بود تعریف به میان بکشد که چطورمثل بزرگترها تنبک می زند؛ومسابقه شروع شد.

اول هنرمندان کوچکسکوت کرده بودند وبعد عمه به دخترش مینا چشم خوره ای رفت که شروع کند؛بعد نوبتعموبود که پسرش سروش را با گیتارش هولش داد به وسط جمع وبعد هم نوبت مادرم شد کهازسعیده نیشگونی ازدست بیچاره گرفت که کمی دادش به هوا رفت که یعنی شروع کن وچونبچه ها از پدرو مادرشان حساب می بردند مسابقه را هرسه باهم ودریک زمان شروع کردند.

خلاصه که همۀ ما چهبزرگترها وچه کوچکترها همه ازاین ناهماهنگی این سه هنرمند کوچک به ستوه آمده بودیموهیچکداممان هم صدایمان درنمی آمد که کوچکترین اعتراضی به میان بیاوریم وبهناچارتحمل می کردیم؛وحتی خود بزرگترها هم با این سه هنرمند کوچک هم صدا شدهبودندوهم با آنها همخوانی می کردند،البته آنهم به روش خودشان هرکسی شعری می خواندوحسابی این بچه ها ازاین شلوغی درفشار بودند به حدی که اول دخترعمه ام ،مینا که تاآنموقع با جیغ زدن داشت شعری را می خواند خودش را خیس کرد،بعد نوبت پسرعمویم سروشکه درحال گیتارزدن بود.بخاطر اینکه صدای ناهنجار گیتارش به گوش همگان برسد درحینزدن سازش به خودش فشار می آوردو مدام (البته ببخشید که این را می گویم)ازخودش بادوبوی بد درمی کرد ودرآخر اوهم شلوارش را خراب کرد وحسابی این دوهنرمند این مسابقهراخراب کردند؛فقط در این میان خواهرم سعیده بود که اوهم تنها خرابکاریش این بودکهبخاطر اینکه صدای تنبکش به گوش همه برسد محکم ضرب گرفته بود که درآخرهم دستهایشقرمز شده بود وهم پوست تنبکش ترکید؛وبالاخره این مسابقه به اتمام رسیدوآنهم بدونهیچ برنده وبدون هیچ جایزه ایبخیر گذشت وکسی هم شکایت یا تعریفی از هنرهای بچه هایخودشان نکردند ومهمانی به خوبی یا بدی تمام شدوهرکس به خانه های خود رفتند؛ وبعدازاین هم توهیچ مراسمی ازهنر های بچه هایشان تعریف وتمجیدی به میان نیاوردند وبهخوشی برای همۀ ما به پایان رسید.

 

(مادرشوهرناقلا وعروس زرنگ)

(مادرشوهر زرنگ وعروس ساده)

(پا را به اندازه گلیم دراز کردن)قسمت دوم

هم ,بچه ,میان ,مسابقه ,ها ,تعریف ,بود که ,بچه ها ,به میان ,رفت که ,ساله اش ,خاطرات سپیده مسابقه ,دفترچه خاطرات سپیده

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mohammad Reza Abbaspour وبلاگ جهان بانه جنگل،زیباترین جلوه طبیعت (حفظ و نگهداری آن وظیفه همگانی است) زومتک koyblowgenla haedimagu سیاست و پژوهش، دکتر مجتبی مقصودی حامی عمران windklapfolklib ایران نیوز